سپيده
به محدثه هم گفتم به تو هم ميگم تا بخندي
ديشب داشتم با پام يه دست مال كاغذي رو پرت ميكردم كه يهو كفشمم باهاش پريدمن و خواهرم داشتم از خنده روده بر ميشديم