تا سر زلف تو در دست نسيم افتاده استدل سودا زده از غصه دو نيم افتاده است
اينم با فاطمه
واييي محدثه جونــــــــــــــم يه دنيـا مرسي ...واقعن ممنون
راستي خب اين مصاحبه اس ديگه!!تو سراسر ايران هم هس ...به نظر ت مشکلي داره گذاشته بشه
با محدثه
نابرده رنج گنج ميسر نميشود/ مزد آن گرفت كه جان برادر كه كار كرد
اينم با محدثه
ما جام رفاقت با هر كه نوش كنيم/ نامرد روزگاريم اگه او را فراموش كنيم
اينم با سپيده
ميازار موري كه دانه كش است/ كه جان داردو جان شيرين خوش است
تو را من چشم در راهم به سعي ام تا ز دل يك ديده بگشايمببينم من فراخي را خبر گيرم من از يارمتو را من چشم در راهم
اينم مشاعره با فاطمه
دوستي با مردم دانا نكوست / دشمن دانا به از نادان دوست
طيران مرغ ديدي تو زپاي بند و شهوت/ بدر آي تا ببيني طيران آدميت
سپيده
محدثه خالي هم بهش بگي خوبه نميخواد بهش بگي جونم محدثه جونم نيست كه حسودم
توانا بود هر كه دانا بود / زدانش دل پير برنا بود
سپيده برنده شد