لحــــظه به تـو رسـیدن یه تولــــد دوبـاره س شهــر چشـــم تو رو داشتن یه غـروب پرستاره س خـواسـتن دستــای گـرمـت مث مـاجـرا می مونه بــرق المــاسای چشــمت مث کـــیمیا می مونه
اگــه تـو قسـمت من شی می زنم یه رنـگ تـازه اسـم من کنار اســمت قصــر خوشبختی می سازه تـو رو هر کی داشـته باشـه میره تا قله خورشــید با تو می شه غصــه ها رو به زلال چشــمه بخشـید
زیـر چتـر لـمس دسـتـات می شه تا خــدا رهـا شـد می شـه رفت تا آسمـونـا شایـد اون بالا خـدا شـد
بـا تـو غـم رنـگی نـداره زندگی شهـر فـرنگـه از تـو قلعـه نگـاهت رنـگ غصــه ام قشنـگـه
سهـم هر کسی که باشی خوش به حال روزگارش پــاییز و زمســتوناشم می شه هم رنگ بهـــارش شـعله آتــیش چشــمات یــه چــراغـــونی زیبــاس لحــظه به تـــو رســیدن بــهترین لحــظه دنــیـاس
بـا یـه لبـخنـد طـلائیـت همـه زمـین مـی لـرزه آرزوی تو رو داشـتن به هزار دنیـا مـی ارزه
روی انـگشـتر شــــعرم قــــیمتی ترین نگــینی دوسـت دارم واسه همیشه روی چشـم من بشینی
می شـه تـو هـوای پـاکت تا سـحر نفـس نفـس زد تـا تـو باشی می شه آســون چـهره آفتـابـو پس زد
فرقی نمیکند که
شعرهایم را روی کاغذ بنویسم
یا روی ماسه های دریا..!
یا حتی رو شیشه بخار گرفته پنجره..!
این شکوه حضور توست که به نوشته هایم اعتبار می بخشد...