میگن خدا قبل از انکه انسان رو خلق کنه توی بهشت عشق،محبت،حسد و جنون
رو آفرید.یه روز همشون از بیکاری خسته شدن تصمیم گرفتن با هم بازی کنن و
اینطوری شد که جنون چشم گذاشت و بقیه قایم شدن.
جنون شروع کرد به شمردن...وقتی رفت دنبال دوستاش بگرده،اول از همه حسد رو
پیدا کرد.حسد که به بقیه حسودی میکرد رو به جنون گفت:عشق توی تنها گل سرخ
اون باغ پنهان شده...جنون پیش گل سرخ رفت و با یه خار به جون گل سرخ افتاد که
ناگهان قطره خون سرخی از گلبرگ گل سرخ چکید و صدای ناله عشق اومد...
محبت با شنیدن صدای عشق خودشو به گل سرخ رسوند و عشق رو از توی گل
سرخ بیرون آورد.
اما از چشای عشق خون می چکید و اون هیچ جا رو نمی دید...همشون ناراحت
شدن و تصمیم گرفتن به عشق کمک کنن اما هیچ کاری نمیشد کرد...
محبت از سر دلسوزی به جنون گفت:چون تو باعث کور شدن عشق شدی باید قول
بدی که تا ابد با عشق همراه باشی و اونو تنها نذاری...
و این طور شد که همیشه عشق همراه جنونه و همه سراغ عشق رو از گل سرخ
می گیرن...
از همون موقع گل سرخ خونه عشق شد و پیام عاشق...
شاید به خاطر همینه که میگن عشق آدمو کور میکنه...
برچسبها:
داستان ها