قصر شیشه ای |
عــزیـزم یـک گـذر کـوتاه از بـن بسـت های سـر گـشتگی،لااقـل از مثـل هیچـکس و...بـه هـر عـابر غـریبه یـا آشـنایی خـواهد گـفت کـه: آدم های آمـده و نیـامـده ی این دنیـا کـم کـم در کـارنـامـه ی ایـن زنـدگی سـراسـر نشـیب و فـراز، مـهر مـردودی نـزده اند.امـتحان ها را یا باید گـرفت یا باید داد،اما افسـوس آن کسی که دیروز عاشقـیمان بـرگه ام را تا نقـطه ی آخـرش با دقـت تصـحیـح می کـرد، نمـی دانـم چرا گـذرا نمـره ام را با مـداد سیـاه پـایـین بـرگه می نویـسد و دیگر هـیچ... نـمی دانم چرا امـروز قـصه هـایی که تلـخ است ولی حقـیقـت است و در آن صحـبت از امـروز آمـده ی عـاشـقی و فـردای نیـامـده ی فـارغـی است، بـاورم شده است... نمی دانم چـرا کسـی کـه با احسـاسش دسـت نـخورده تـریـن شـیشـه های دوردسـت رویـا هـای دلم را لـرزاند،مـرا بـه جـرم بـرتـری احـساس بـر عـقل مـتهم می کـند و نمی دانم چـرا کـسی کـه خـودش در پـاسخ نـامه ای کـه تـمام مـلاک زیـبایی زندگـیم شد، حسـادتـش را بـرای رسـیدن قــشنگ تـرین بـهانه دانـست حـالا عـاقـلانه از حسـادت نـاشی از عشـق مـن ایـراد می گـیرد و نمی دانم چـرا هـمه چـیز اولـش خـوب است..! چـرا کـه هیـچ چیـز را نـه می دانی،نـه مـی فـهمی و اگـر بـدانی چـقدر دانـستن بـد است،هـرگز دلـت نـمی خـواهد کـه بـزرگ شـوی تـا بـدانی و بـفهمی.مـن دوسـت نـدارم بـه قـدر پـلک بـر هـم زدن یـک گـل سـرخ نـیمـه بـاز بـرنـجی و دوسـت نـدارم بـا ایـن چـند سـطر پـاسـخ آشـفـته دسـت روی نقـطه ی امـتداد عـشق بـگـذارم و بـا دسـت آویـز مـشتی خـاطره کـه نـمی دانـم یـادت هـست یـا نـه، اجـازه ی یـک هـفته تـحمل بـگیرم،امتا تـمـام آرزوی بـودنـت،مـاندنـت و خـواندنـت بـه خـاطر تـولدی بـود کـه نـه روز تـولد مـن است،نـه روز شـکفتـن تـو. شـاید روز آغـاز هـردویـمان بـاشد.. مـن هـم دوسـت دارم درسـت بـرعـکس دیـروز عـاشـقیمـان خـیلی بـیشتر از تـو،کـاریـش هـم نـمی شود کـرد ایـن احـساس است کـه هـنوز بـا وجـود تـمام رنـجـش ها و سـرزنـش ها در قـلبم حـکم مـی رانـد و فـرمـانـروایی می کـند و مـن گـمان می کـنم هـمیشه حـرف، حـرف اوسـت.. مـن دری کـه بـا کـلید آن تـو را شـناختم هـرگز نـخواهم بـست حـتی اگـر تـمام عـاقـلان دنـیا مـرا بـه جـرم رانـدن عـقل از پـنجره ی تـفکر پـای مـیز مـحاکـمه بـبرند بـه جـرات می گـویم خـیلی پـررنـگ تـر از دوسـت داشـتن تـو،دوستـت دارم امـا نـه مـثل قـدیم... مـن مـدتـهاست کـه هـر چـه می گـذرد بی دلـیل بـیشتر دوستـت دارم امـا ایـن بـار نـه مـثل مـجنون، نـه مـثل لـیلی و نـه مـثل تـمام آن هـایی کـه بـا جـهت یـابی عـلت اسـطوره شدند تـنها مـثل خـودم،تـا هـر وقـت کـه بـخواهی دوسـتـت دارم... [ سه شنبه 89/10/7 ] [ 2:6 عصر ]
[ محدثه ]
[ نظر ] |
|