قصر شیشه ای |
برچسبها: داستان ها [ پنج شنبه 89/2/16 ] [ 5:22 عصر ]
[ محدثه ]
[ نظر ] در وجود محبوب خود فانی می شوم! بر روی تختم دراز کشیدم و به قاب کوچک پنجره اتاقم خیره شدم.پنجره را گشودم و با ادامه در ادامه مطلبادامه مطلب... [ جمعه 89/1/27 ] [ 12:26 صبح ]
[ محدثه ]
[ نظر ] سلامی شیشه ای با قلبی مملو از احساس تقدیم دوستان عزیزم چه خبرا؟حالتون خوبه؟چند روزی به علت اینکه سرم خیلی شلوغ بود آپ نکرده بودم اما امروز به هر حال طلسمو شکوندم.اول از همه میخوام از همه شما دوستان عزیزم که منو شرمنده کردین و به وبم اومدین و برام کامنت هایی گذاشتین که واقعا بهم انرژی مثبتی دادن تشکر کنم واینو از ته دلم میگم که واقعا برام خیلی قابل افتخاره که دوستان عزیزو فوق العاده ای چون شما دارم که میتونم ازشون خیلی چیزا یاد بگیرم.امیدوارم منم بتونم لیاقت دوستی با شما عزیزانم رو داشته باشم و امیدوارم شما هم منو لایق دوستی بدونین.خیلی خیلی دوستتون دارم با همه احساسم و از ته ته قلبم بچه ها من یه داستان از یه سرگذشت واقعی دارم که خیلی دوستش دارم دلم میخواد براتون بذارم شاید شما هم ازش خوشتون بیاد.برای خوندن این داستان زیبا به ادامه مطلب برید. ادامه مطلب... [ یکشنبه 88/12/16 ] [ 10:47 عصر ]
[ محدثه ]
[ نظر ]
........
|
|