باز امشب پر از غزل های خیسم
پر از بغض های فروخورده
می نشینم بر لبه ایوان تنهایی....
و تکیه می دهم بر دیوار ترک خورده احساسم....
چشم می دوزم به ابرهای سیه دلتنگی...
آسمان قلبم تیره تر از همیشه است...
ورق می زنم دفتر کهنه خاطراتت را....
و نجوا میکنم غزل های تلخ و شیرین انتظار
که در خلوت تنهایی هایم برای تو سروده ام...
آه غزل هایم خیس شدند...!
چشم به آسمان آبی رویا می دوزم....
نه...خبری از باران عشق نیست...!
گویی قطره ای از چشمانم بر صفحه کهنه خاطراتت می چکد...
این اشک های تلخ دلتنگی است که بی مهابا بر گونه سرد انتظار می غلتد...
و غزل های عاشقانه ام را دوباره خیس می کند...!
من همه انتظارم را شعــر کردم...
در کتابی که همه غزل هایش خیســند...!
برچسبها:
دل نوشته